فولکس واگن

آقا فردوس، راننده‌ی مینی‌بوسِ شرکت رزیتا خانوم اینا خیلی آدم باادبی بود. اصلا بهش نمیومد. نه‌اینکه چون راننده بود و زیاد تحصیلات نداشت. نه. بیشتر به‌خاطر اینکه با آدمایی سر و کار داشت که هیچکدومشون مودب نبودن.
شرکتِ رزیتا خانوم؟ آهان رزیتا خانوم بیوه‌ی مهندس پیامی هست که بعد از اینکه مهندس رفته بود دریا شنا کنه و سکته کرد و مُرد اون شده بود رییس. یه‌چن نفر از کارمندا میگفتن که باهاش یه رابطه‌هایی داشتن ولی خوب خدا میدونه.
مینی بوس؟ آهان مینی‌بوس که نبود در واقع از اون وَن بزرگایِ فولکس‌واگن بود که هرروز یه‌تعداد از کارمندا رو جابجا می‌کرد. سالِ پیش پسرِ آقا‌فردوس، زمانی که آقا‌فردوس مریض بود، به‌جاش اومد چن‌روزی رانندگی کرد و روزِ چهارم کارش بود که با اون ماشین تصادف کرد. زده بود به یه موتوری که پاش شکسته بود و مجبور بود خسارت بده. گفته میشد رزیتا خانوم قبول کرده بود خسارت و بده و آقا فردوس به همین خاطر خودش و خیلی مدیونِ خانوم رئیس میدونست.

پسرِ آقا فردوس همکلاسی دوره‌ی دبیرستانِ برادرِ همکارم بود. یه زمانی.