شما تاحالا به اینجاتون رسیده؟

این زنِ همسایه‌ی ما گویی امروز به اینجاش رسیده‌ بود.
با صدای بلند و عصبانی به شوهرش داشت میگفت.
فکر کنم به اینجای آدم رسیدن همچین هم چیز خوبی نیست.
من تا حالا کسی رو که به اینجاش رسیده رو از نزدیک ندیدم یا اگرهم دیدم چیزی در موردش نگفته بود.
صدای آدمایی رو که میگفتن به اینجامون رسیده رو شنیدم. همشون ناراحت، عصبانی و مستاصل بودند.
من با اینکه اصلا نمیدونم به کجاشون رسیده
ولی دوست ندارم هرگز به اینجام برسه.
شاید اگه به اینجام برسه هم چیزی نگم.
حدس می‌زنم بودند کسانی که به اینجاشون رسیده بوده ولی حرفی نزدن.
به اینجای آدم رسیدن خیلی سخته. خیلی
شماها تاحالا کسی رو دیدین که به اینجاش رسیده باشه و هیچی نگه؟ هیچی. اخم هم نکنه حتی. فقط به اینجاش رسیده باشه. بدونِ هیچ علائمی. بدونِ دادی و هواری