تهرانیم

به نظر من هر ایرانی یه جورایی تهرانه. نه اینکه تهرانی باشه. تهرانه. یعنی خودش تهرانه. یعنی اینکه اگه قرار باشه آدمایِ ایرانی یه شهر باشن بیشتر تهرانن. مثلا هیچکی یزد یا اصفهان یا بندرعباس نیست. همه تهرانن. حتی پدر بزرگِ من که فقط یه بار تو سالِ چهل و پنج اومده بود تهران و سه روز مونده بود تو یه مهمون خونه نزدیکِ میدون راه‌آهن. شاید به خاطر اینه که تهرون خاکستریه. سبز و سُرخم باشه بازم خاکستریه. در شادترین لحظه‌ش غم غربت داره حتی برا اونایی که پنجاه ساله توش زندگی کردن. حتی برای اونایی که اصلا توش زندگی نکردن. آدما یه وقتایی میرن تهران. نوستالژی که تو تهران وجود داره آدم و زمینگیر میکنه اینو میتونین از سیدعلی بقالی سرِ پل چوبی بپرسین. اگه اونجا مسیرتون نمیخوره میتونین از آقا قدرت که تو داراباد زندگی میکنه بپرسین. اصن آدمای ایرانی همشون تهرانن. با همون خصوصیات. با همون اخلاق. 
شایدم به خاطر اینه که تهران هرجوری که باشه بازم آدم و پابندِ خودش میکنه.