يه منشی خانوم ميون سال ھم داريم. امروز عصر ديدم زودتر داره ميره. پرسيدم چرا داری زود ميری؟
گف شوھرم زنگ زده که: شکر تموم شده تو خونه تو راه برگشت شکر بگير.
من دارم زودتر ميرم شکر بگيرم ببرم. آخه اون قھوه تلخ دوس نداره.
فک کردم که عشق ھمينه. به ھمين سادگی