روایت وودی
روستای پسرک اندازه نیویورک نیست.اندازه لندن و پاریس و بارسلون هم نیست.
روستای او کوچیکه. مترو هم نداره. بانک هم نداره. اصلا جاده هم نداره.
اما من میخوام فیلمی رو بهتون نشون بدم که بدونین پسرک با اینکه غمگین بود مثل همه با اینکه گاهی نا امید بود مثل همه. اما ننالید. نه اینکه بلد نبود. نه. او فقط میخواست از همه ناامیدیهایی که داشت از همه اندوهها و از همه تنهاییها فقط اون تکهای رو بگه که به یه امیدواری کوچیک ختم میشد. نشست و کارکرد و نوشت و خوند و در نهایت با کمی بغض و با کلی غرور گفت "شب بخیر همسایه" و رفت.
[روایت وودی آلن در سال 2018 از فیلمی که بر اساس نمایشنامه من ساخته بود].
روستای او کوچیکه. مترو هم نداره. بانک هم نداره. اصلا جاده هم نداره.
اما من میخوام فیلمی رو بهتون نشون بدم که بدونین پسرک با اینکه غمگین بود مثل همه با اینکه گاهی نا امید بود مثل همه. اما ننالید. نه اینکه بلد نبود. نه. او فقط میخواست از همه ناامیدیهایی که داشت از همه اندوهها و از همه تنهاییها فقط اون تکهای رو بگه که به یه امیدواری کوچیک ختم میشد. نشست و کارکرد و نوشت و خوند و در نهایت با کمی بغض و با کلی غرور گفت "شب بخیر همسایه" و رفت.
[روایت وودی آلن در سال 2018 از فیلمی که بر اساس نمایشنامه من ساخته بود].